اسلام سياسي از نگاهي متفاوت


 

نويسنده: سيد مرتضي مفيدنژاد




 

اسلام سياسي و قرائت هاي متفاوت از آن در جهان امروز
 

پايان جنگ سرد و رويکرد متفاوت را در نگرش رهبران و انديشمندان ايالات متحده به وجود آورد؛ نخست سبب رضايت خاطر بعضي از رهبران و انديشمندان ايالات متحده گرديد و دوم آنکه بعضي از تحليل گران و سياستمداران امريکايي، فروپاشي شوروي را زنگ خطري جدي براي منافع و اولويت هاي سياست خارجي امريکا قلمداد کردند. آنان معتقد بودند که هرچند خطرناک ترين دشمن در تاريخ حيات امريکا شکست خورده، همين دشمن خطرناک (شوروي سابق) عامل معنا دهنده و هويت بخش به ساختار قدرت امريکا در عرصه سياست خارجي بوده است. بنابراين چنين وضعيتي نه تنها خوشحال کننده نيست، بلکه منافع راهبردي و استراتژي هاي کلان امريکا در جهان را با مشکل روبه رو خواهد کرد، که ملموس ترين آثار آن را مي توان در آشفتگي راهبردهاي ايالات متحده پس از فروپاشي شوروي دانست. در چنين وضعي بود که هانتيگتون در اواسط دهه 1990م با مطرح کردن موضوع «برخورد تمدن ها» و تأکيد بر گسل هاي تمدني» درصدد برآمد نظم و آرامش را به کالبد سياست گذاري کلان آمريکا در عرصه سياست خارجي بازگرداند. وي تمدن هاي زنده جهان را به هشت تمدن بزرگ تقسيم کرد و خطوط گسل ميان اين تمدن ها را منشأ درگيري هاي آتي، و جانشين واحد کهن دولت- ملت دانست.
به اعتقاد هانتينگتون تقابل تمدن ها، سياست غالب جهاني و آخرين مرحله تکامل درگيري هاي عصر خود را شکل مي دهد. به نظر او دشمني 1400 ساله اسلام و غرب دارد افزايش مي يابد و روابط ميان دو تمدن اسلام و غرب آبستن روي دادن حوادثي خونين است. اين انديشمند سياسي با طرح چنين موضوعي و ساختن دشمني مجازي، که شيوه اي مناسب براي حيات بخشيدن به قدرت ايالت متحده بود، خلأ معنا را در سياست گذاري آمريکا پر کرد. اما نکته مهم اينجاست که نوک پيکان حملات هانتينگتون در برخورد تمدن ها متوجه جمهوري اسلامي ايران و الگوي الهام بخش انقلاب اسلامي ايران بود. به نظر وي انقلاب ايران در فوريه 1979م بذر ضديت و مخالفت با جهان غرب را در کشورهاي مسلمان منطقه خاورميانه و جهان اسلام افکنده و اين بذر پس از دو دهه از سپري شدن انقلاب ايران به درختي تناور تبديل شده است.
در واقع آنچه سبب اهميت يافتن انقلاب ايران در ادبيات سياسي غرب شد مطرح شدن اسلام سياسي بود که غربي ها از آن با عنوان اسلام ستيزه هم ياد کرده اند و اين همان عامل اصلي و اساسي نگراني غرب در رويارويي با جهان اسلام است. در واقع به اين دليل برنامه هاي دنياي غرب بر ايران تمرکز کرده که انقلاب اسلامي و نظام برآمده از آن به الگويي الهام بخش براي باقي مسلمانان تبديل شده است.

مفهوم شناسي اسلام سياسي
 

اسلام را مي توان از جهات گوناگون سياسي ترين دين بزرگ جهان دانست. توانايي اين دين در پاسخگويي به پرسش هاي سياسي و رفع معضلات آن و آمادگي آن براي دفاع از خود در مقابل چالش هاي نظري و سياسي همه از اين واقعيت مهم حکايت مي کند؛ براي نمونه دين مبين اسلام از همان آغاز رهبري داشت که صرفاً رهبري ديني نبود، بلکه رهبري بود که دولت تشکيل داد و به اقدامات مهم سياسي دست زد تا جامعه اي را که در آستانه فروپاشي و انشقاق بود گردهم جمع کند. از امتيازهاي مهم ديگر نهفته در آخرين دين الهي اين مطلب است که در زماني که انديشه هاي بيگانه و متضاد با ارزش هاي اصيل انساني در حال حاکميت يافتن بودند، جنبه هاي سياسي اسلام به خوبي خود را نشان داد و توانست روشنگري لازم را پديد آورد. در واقع در گذشته نزديک اسلام تنها دين در ميان اديان بزرگ جهان بود که آمادگي مخالفت با حاکميت و هيمنه ي غرب را از خود نشان داد و به همين دليل است که فردي به نام هانتينگتون بعد از فروپاشي شوروي کوشيده است قدرت و دشمن جديد به نام اسلام را در مقابل امريکا قرار دهد و آن را جانشين ابرقدرت از هم پاشيده شرقي سازد.
با در نظر گرفتن اين مقدمه، اين پرسش پيش مي آيد که اسلام سياسي چيست و از نظر بين المللي و داخلي چه مفهومي دارد؟ با توجه به طبيعت متنوع جهان اسلام مي توان گفت که اسلام سياسي بيشتر از آن مسلماناني است که در جستجوي اصول و بنيان هاي اعتقادي اند و آن را منبع مشروعيت و اقتدار مي دانند. تعبير اسلام سياسي در حقيقت به حکام بنيادين اعتقادي باز مي گردد که در قرآن و روايت به نوعي بر آنها تاکيد شده است و افراد مي کوشند در عرصه هاي گوناگون زندگي اجتماعي از پايبندي و التزام به آن دور نگردند. در اصل، اسلام سياسي را مي توان به نوعي احياگرايي ايدئولوژيک در سطح بين المللي هم دانست. در اين زمينه براي نمونه بايد به رهبران سياسي ايران و گروه هاي اجتماعي گوناگون اشاره کنيم که انقلاب اسلامي را براي مقابله با استبداد داخلي و استعمار خارجي طراحي کردند و نسبت به مداخلات بيش از حد کشورهاي غربي عکس العمل نشان دادند و بدين ترتيب موجي از مقاومت را در برابر توسعه طلبي هاي غربي پديد آوردند. اين امر ماهيت ايدئولوژيک داشت؛ به همين دليل است که به اسلام گرايي سياسي معروف شد؛ در واقع انقلاب اسلامي ايران را، که نشأت گرفته از اسلام سياسي است، بايد عکس العملي در برابر توسعه طلبي کشورهاي غربي دانست و چنين مسائلي نشان مي دهد که اسلام سياسي، به معناي واقعي آن، ابزاري براي مقاومت در برابر تهديدهاي غرب و هر دشمن بيگانه ديگري فراهم مي کند و با کمک از ريشه ها و بنيادهاي اعتقادي، انسجام ايدئولوژيک را بين کشورهاي اسلامي به وجود مي آورد.
البته نبايد از ذکر اين نکته غافل بود که با وجود تلاش بسياري از مسلمانان براي رهايي جامعه خود از نفوذ دشمن، به ندرت ديده شده است که آنها روشي واحد براي عملي کردن اهداف گوناگون سياسي و مذهبي خود داشته باشند و اين مسئله اغلب بر برداشت هاي شخصي و متفاوت از احکام و مباني اعتقادي اسلام بازمي گردد. در واقع يکي از مسائل مهم در اين باره که نبايد آن را از نظر دور کرد، اين است که در حال حاضر قرائت هاي متفاوتي از اسلام سياسي در ميان مسلمانان و بعضي از کشورهاي اسلامي وجود دارد که وضعيت اجتماعي و سياسي حاکم بر جوامع آنها نيز سهم مؤثري در اين مسئله دارد؛ براي مثال اسلام سياسي برگرفته از مباني شيعي با آن اسلام سياسي برگرفته از اعتقادات اهل تسنن تفاوت هاي آشکاري در عرصه عمل و نظر دارد که نبايد آنها را از نظر دور کرد.
پس با توجه به ويژگي هاي بومي، اعتقادات، آداب و رسوم و تحولات بين المللي هنگامي که قصد کالبد شکافي و تشريح اسلام سياسي در کشورهاي مسلمانان را داشته باشيم، با عوامل جانبي بسياري روبه رو خواهيم شد که همه آنها به نوعي بايد مدنظر قرار گيرد. بر همين اساس در تحليل ها و بررسي ها لحاظ کردن همه عوامل داخلي و خارجي امري لازم به نظر مي رسد.
منبع: نشريه زمانه، شماره 93.